سوزه عشق عارفانه 551
از دوری تو ای یار دردی است جاودانی
از پیکرم نمانده ،جز پاره استخوانی
غم در دلت نباشد، جان میدهم برایت
خواهم که تو بدانی، سرور در این جهانی
چشمم به آسمان است ، بر لب دعای بسیار
تا تو بیایی پیشم، ای یار آسمانی
کشتی مرا تو ای یار، با وعدههای بسیار
از تو ندیدنِ من، از من و لن ترانی
ای یار غار باقر، از سوز و درد عشقت
در فکر و در توانم، افتاده ناتوانی
تا روز گویم، آرام جان تویی تو
از دوری تو ای یار دردی است جاودانی
از پیکرم نمانده ،جز پاره استخوانی
غم در دلت نباشد، جان میدهم برایت
خواهم که تو بدانی، سرور در این جهانی
چشمم به آسمان است ، بر لب دعای بسیار
تا تو بیایی پیشم، ای یار آسمانی
کشتی مرا تو ای یار، با وعدههای بسیار
از تو ندیدنِ من، از من و لن ترانی
ای یار غار باقر، از سوز و درد عشقت
در فکر و در توانم، افتاده ناتوانی
تا روز گویم، آرام جان تویی تو
خاک رهت منم من، حتی اگر برانی
تو ,ای ,یار ,من، ,جان ,سوزه ,ای یار ,عشق عارفانه ,تو ای ,سوزه عشق ,عارفانه 551
درباره این سایت