شوق دلان عاشقانه 544
رسوا که دلِ غمزده را در دو جهان کرد
از شور دلم پرده ء اسرار بیان کرد
از شور دلم پرده ء اسرار بیان کرد
این عشق جگرسوز که چنین آفت جان است
از دوری او خون دل از دیده روان کرد
از دوری او خون دل از دیده روان کرد
تا دیدمش از دور در آن چادربازش
یکباره وجودم همه شور و هیجان کرد
یکباره وجودم همه شور و هیجان کرد
با دیدن او شور دلِ من فوران کرد
بوسیدن او حال دلم را چه جوان کرد
بوسیدن او حال دلم را چه جوان کرد
تا ریخت به جامِ لبِ من شهد لبانش
پُر رین لحظه مرا شوقِ دلان کرد
پُر رین لحظه مرا شوقِ دلان کرد
یکبار دگر معجزه ی عشق نشان کن
آن عشق که طلا بود و زرش را چه عیان کرد
باقر ز سرِ شوق ، هزارش نوسان کرد
می نوش لبش ، بوسه بَرَش مست زمان کرد
آن عشق که طلا بود و زرش را چه عیان کرد
باقر ز سرِ شوق ، هزارش نوسان کرد
می نوش لبش ، بوسه بَرَش مست زمان کرد
#محمد_باقر_انصاری_دزفولی
درباره این سایت