پیر مغانم عارفانه واجتماعی باباباقر 547
بی خیالی راه نباشد همتی باید تو را
بی خیالی در هوای سرد زندانی چرا ؟
بی خیالی در هوای سرد زندانی چرا ؟
چون عمل باشد تو را پاک ای رفیق خوش مرام
از حساب روز دیگر این هراسانی چرا؟
از حساب روز دیگر این هراسانی چرا؟
ای که در دنیا تو داری زندگی بسیار سخت
سختی ات سازد تو را، در فکر آسانی چرا؟
سختی ات سازد تو را، در فکر آسانی چرا؟
روزگارت سخت و دشوار است و غمبار ای رفیق
این لباس غصه را از تن نمی رانی چرا؟
این لباس غصه را از تن نمی رانی چرا؟
در شب ظلمت که جان را داده ام من بی صدا
یار من با من نباشد، راه نورانی چرا؟
یار من با من نباشد، راه نورانی چرا؟
عارفان را سوز دل باشد نشان عشق و حال
تا تویی پیر مغانم درد ویرانی چرا؟
تا تویی پیر مغانم درد ویرانی چرا؟
#م_ب_انصاری_دزفولی
درباره این سایت